تنهایی

تنهایی های من

تنهایی

تنهایی های من

کاش می شد...



کاش می شدسرزمین عشق را


درمیان گامها تقسیم کرد


کاش می شد بانگاه شاپرک


عشق رابراسمان تقسیم کرد


کاش می شدبادوچشم عاطفه


قلب سرداسمان رانازکرد


کاش می شد باپری از برگ یاس


تاطلوع سرخ گل پروازکرد


کاش می شد بانسیم شامگاه


برگ زرد یاس ها رارنگ کرد...

تنهایی


تاوان توتنهایی من است وتنهایی من قانون عشق


عشق ارمغان دلدادگیست واین سرنوشت سادگیست


چه قانون عجیبی...چه ارمغان نجیبی وچه سرنوشت تلخ وغریبی...


که هربارستاره های زندگیت را با دست های خود راهیاسمان پرستاره کنی


وخوددرتنهایی وسکوت با چشمهای خیس از غرور پیوند ستاره هارابه نظاره نشینی


وخاموش وبی صدا به شادی ستاره های ازتوگشته جدادل خوش کنی...


وبازهم توبمانی وتنهایی ودوری... 


دیوان فروغ


عشقی به من بده که مرا بسازد


همچون فرشتگان بهشت تو


یاری به من بده که دراوببینم


یک گوشه ازصفای سرشت تو...